#بگو_سیب 

#پارت_بیست‌و‌چهار

غلافش کنم که هیچی. 

لبخند زد: اینم یه جواب دیگه در تأیید حرفم.

با لبخند شونه بالا انداختم که همون لحظه سمانه که فعلا تو نبود آبدارچی مسئول پذیرایی هم بود وارد شد و دوتا ماگ بزرگ از چای رو روی میز قرار داد و رو به پوریا پرسید: امر دیگه ای نیست؟

با شنیدن تشکر پوریا خواست خارج بشه که چشمکی بهش زدم و با خنده راهیش کردم.فکر نمی کردم پوریا چشمکم و دیده باشه اما انگار اشتباه می کردم: چشماتونم به شیطونی زبونتونه؟

بدون این که خجالت بکشم یا موذب بشم لبخند زدم: شاید، چشمای من شیطونه و چشمای شما تیز.

اشارم به دید تیزش بود برای دیدن چشمک که سریع متوجه شد و حین برداشتن ماگش از توی سینی طرح دار گفت: کسی تا حالا حریف زبونتون شده؟

با یاد پولاد لبخندم عمیق شد و منم ماگ و برداشتم و با حلقه کردن دستام دورش گرماش و به جون خریدم: فقط برادرم.

با لبخند محوی بهم خیره شد اما هم چنان چشماش چیزی رو کم داشت.چیزی به رنگ حس: پس موروثیه؟

گیج از حرفش سرم و ت دادم: چی؟

تک خندی زد و ماگ و به لبش نزدیک کرد و قبل نوشیدن گفت: زبان فعال. 

خندم گرفت، فکر می کنم حرفش درست بود، من و پولاد و پریشا هرسه زبونمون دراز و به قول خودش فعال بود‌‌‌‌.یه جورایی یاد گرفته بودیم ضعف بزرگ زندگیمون و که نبود اون مرد بود، با این زبون و شادی چهرمون بپوشونیم.سری براش ت دادم تا حرفش رو تأیید کرده باشم و منم کمی از چایم و خوردم و از تلخیش چهرم جمع شد‌.معمولا مامان موقع دم کردن چای، ان قدر هل و دارچین استفاده می کرد که چایی بدون قندم قابل خوردن بود اما این چای جوشیده زیادم به نحوه ی درستی دم نشده بود.نگاهم و به قندون کریستال روی میز دادم و از اون جایی که زیاد قند دوست داشتم، دست توی جیب کولم کردم و چندتا شکلات پشمکی بیرون آوردم.معمولا همیشه تو کیفم تنقلات و شکلات پیدا می شد.دوست داشتم وقتی به بچه های کار برخورد می کردم به جای پول خوراکی و شکلات بهشون بدم.‌‌حتی بارها شده بود توی اتوبوس و مترو به بچه های کوچیک که از شلوغی کلافه بودند شکلات داده بودم و همین باعث شده بود گریه و نق زدنشون ته بکشه.

شکلاتارو روی قندون قرار دادم ‌و خودم یکیش و و باز کردم، به نظرم خیلی بی ادبی بود اگه خودن تنها می خوردم و به آقای خواننده تعارف نمی کردم.نگاهش با تعجب روی شکلاتا نشست و بعد منو هدف قرار داد: قند دوست ندارین؟

خندیدم: شکلات و بیشتر دوست دارم‌‌.

خب این یه جواب دوپهلو بود، یه جواب که نه بی احترامی باشه بهشون برای نداشتن شکلات روی میز و نه دلیل تراشی بی خودی، جوابم صادقانه بود.چهرش مهربون شد: مثل مادربزرگا تو جیبتون تنقلات دارین؟ 

یه گاز از شکلاتم زدم و با شیطنت جوابش و دادم: البته من آپدیت شدم، به جای جیبم توی کیفم می ریزم، به جای نخودچی کشمشم پشمک حاج عبدا. میدم.

خندش گرفت و یکی از شکلاتای پشمکی رو برداشت، نگاهم کوتاه روی خندش گیر کرد، به نظرم به عنوان یه پسر خندش زیادی جذاب بود.


شکلات و باز کرد و همراه چایش خورد و منم از این سکوت برای خوردن چایم استفاده کردم.ماگم که خالی شد از نوشیدنی محبوب اکثر ایرانی ها روی میز قرارش دادم و رو به نگاهش لبخندی زدم: ممنون بابت چای، دیگه زحمت و کم می کنم.

بلند شد و ایستاد و قد بلندش رخ نمایی عجیبی با قد نسبتا متوسط من داشت.چهره اش منعطف تر شده بود و می دونستم با توجه به روحیه و اخلاقم خیلی طول نمی کشه که یخش زودتر بشکنه، ادعایی در زمینه ی شناخت آدم ها نداشتم اما این پسر نشون داده بود جدی بودنش به مرور زمان و ایجاد صمیمیت، رنگ می بازه و کلا تا زمانی جدیه که شخص مقابلش غریبه باشه.البته جدی بودنش منافاتی با غرورش نداشت و حتی ایستادنش هم پر از غروری بود که جنبه ی به رخ کشیدن نداشت، اما دیده می شد.برعکس جدیتش که با بیشتر شدن برخوردامون داشت جاش رو به یه رفتار معمولی تر می داد، غرورش جای خودش و حفظ کرده بود.

به روم لبخند محوی زد و با همان صدای جذاب پرسید: وسیله دارین؟

خندم گرفت و قورتش دادم، این آقای جذاب و های کلاس فکر می کرد همه مثل خودش پولشون از پارو بالا میره؟ مطمئنا از دردی که اون بیرون و سرکوچه ها موج میزد بی خبر بود.سعی کردم لحنم طعنه نداشته باشه: نه اما رفت و آمد با اتوبوس و مترو کسی رو میون این خیابونای دود گرفته و شلوغ نکشته.

عمیق نگاهم کرد، نمی دونم انگار متوجه شد که میذخوام با این حرف چیزی بهش بگم و دنبال اون حرف توی چشماش کنکاش کرد و با کمی مکث جواب داد: حتما امتحانش می کنم.

لبخندی زدم، منظورم و خوب رسونده بودم، کافی بود یه روز تجربه کنه تا خیلی چیزهارو کنار مردم درک کنه.سرم و کج کردم: خوبه، فعلا خدانگهدارتون.


#ادامه_دارد 


telegram.me/likethi


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

افزایش ویو اینستاگرام (بدون ریزش) یاسین پورجعفری قالبی برای تست دانلود رایگان نمونه سوالات استخدامی چورو فميلي وکیل خاطرات یک شلخته خط سفید زرین دانش